این نیز بگذرد....
همه چیز از هم جا...
ماه بالای سر تنهایی است.... بابا آخه كی گفته هی ساعتا رو بكشید جلو بعد بكشید عقب بعد دوباره بكشید جلو بعد دوباره بكشید عقب... و بعد هی اینا این ساعت برن سر كار اینا این دیروز به اتفاق دخترخاله های گرامی رفتیم به منطقه عظیمیه .. اونا یه فیلم فروشی بسیار عالی اونجا سراغ دارن خلاصه كه نزدیك به چهل تا فیلم خریدیم ... و البته یه سریال كه مجبور شدیم بدیم دخترخاله مون عوضش كنه چون یكی از دی وی دی هاش اجرا نمی شد.. لیستشون رو بعدا ارائه خواهیم نمود...خلاصه كه حسابی خودمان را ورشكست نموده ایم... پنجشنبه بعد از ده سال یكی از دوستان قدیمی رو دیدیم...فال گرفتیم ... حرف زدیم ... شعر خواندیم.... و خلاصه خیلی خیلی خوش گذشت... می گن دوست هرچی قدیمی تر میشه ارزشش بیشتر میشه... اصلا هم بیراه نمی گن... به مخاطب خاص نوشت: تو این آشفته بازار من چی رو باور كنم؟؟؟!!!!!!! به خدای مهربون نوشت: مرسی مرسی مرسی بخاطر همه چیز...بخاطر خانواده و دوستای عالیم... بخاطر اینكه قدرت صبوری در برابر همه چیز رو می دی...خیلی خیلی مواظب پدر گرامی باش... درسته كه هیچی نمی گه ولی خیلی می ترسه... یه كاری كن همه چیز خوب پیش بره و سالم و سرحال برگرده خونه... و اما نوبت هم كه باشه نوبت موزیكای رنگیه..... چه خوش می گذره امشب - The Boys Band
نوع مطلب :خاطرات شخصی
درباره وبلاگ:آرشیو:طبقه بندی:آخرین پستها:پیوندها:پیوندهای روزانه:نویسندگان:آمار وبلاگ:
The Theme Being Used Is MihanBlog Created By ThemeBox
|